من و من

خوب یه وقتایی آدم همینطوری تعجب ناک میشه و چشاش چارتا و البته هیچ چیزی هم نمیتونه بگه و به قولی لال مونی می گیره،از شما می پرسم، پیش اومده براتون که دیگران یه جورایی خر فرضتون کرده باشن و حواله ی شما رو به همون دو جسم ۲۵۰ گرمی داشته و نداشته اشون بدن و شما هنوز هم به همون ارتباط بیمار گونه ادامه داده باشین؟
پیش اومده که هر روز با رویی گشاده با کسی روبرو بشین ولی بدونین که لبخند بی دریغ از روی حساب و کتابه و تا منافعی در جایی تامین نباشه اون آدم شکل دیگه ای به خودش می گیره؟
پیش اومده اگه خواستین یه لقمه رو با شادمانی بخورین به یکی تعارف کنین ولی همون که لقمه ی شما رو با روی باز پذیرفته موقع خورده نیم چاشتش پشتشو به شما بکنه و لقمه ی خودشو بخوره و بعدیواشکی لب و لوچه اشو پاک کنه ؟!
خوب برای من پیش اومده ،هر چند که دلم می خواد خیلی چیز ها رو نبینم و از همون اصول دایورتیک استفاده کنم اما خوشبختانه یا بدبختانه هنوز درگیر یه حس مسخره ام به اسم بخشش و بزرگواری که نمیدونم اگه نداشتمش برای این همه خریت خودم چه دلیل قانع کننده ای می تونستم پیدا کنم؟
اما شک ندارم زمان خوب دست آدما رو برای هم رو می کنه پس منتظرم تا ببینم اونی که هنوز فکر می کنه خرم تا کجا پیش میره و من کی کاسه ی صبرم لبریز می شه.
پ.ن.انجیر اومده از مربای انجیر غافل نشین که هم خیلی راحته درست کردنش و هم خیلی خوشمزه است.
پ.ن. به اختیار خودت جان پناه من شده ای
پ.ن.دنیا رو بگردم مثه تو پیدا نمی کنم رفیق بی کلکم همسر عزیزم دوستت دارم
پ.ن. وقتی وروجک سنتور میزنه دلم هری میریزه و هی دلم میخواد بزنه بزنه بزنه تا من دیوونه تر شم
توی سطلم یه چیز میندازم به اسم سوئ استفاده