در ادامه ...


آقا چه می کنه این فتو شاپ!یه نموره آی کیو داشتن اینقده تابلو نبود.

داشتیم به اون شرکت مربوطه که خدا رو شکر تمامی دسته دارن محترم و پستانداران عزیز ،در تشکیل و گرداندن آن اعلام آمادگی فرمودن ،فکر می کردیم و همینطور جستجویی در گوگل معظم که چشممان به جمال این تصویر روشن شد.نکنید آقا این کارو نکنید الان ماشک کردیم که کدوم روایت رو باور کنیم؟خوب همینجوری به گمراهی کشیده میشیم دیگه ...

بعدش در جهت تکمیل ندانسته ها خواستیم بفهمیم ،اگه بهمین زودیاآقای مجردی رو فرستادیم برای سانت گیری ، دچار معصیت نشیم و به گناه نیافتیم باید چه کنیم؟دیدیم ای دل غافل ما هنوز شرکت نزده ورشکست میشیم.بنگاه های زوج یابی اکتیو ،خیلی زیاد تر از اون چیزین که ما فکر میکردیم به همین خاطر از تمام دوستان ذکور عاجزانه تقاضا دارم به اون مخای نداشتشون یه نموره فشار بیارن و یه فکر تازه جهت شکستن بازار ارائه بدن.

مهمه !

تک خوری ممنوع!اول پرداخت حق مشاوره بعد رونمایی از اثر

در مورد متن پایین که از یه جایی آوردم،گذاشتمش اینجا هیچی نمی گم بدون شرحه مثلا!

    زن در مقام ایجاب زوجه می‌‌گوید:« زَوَّجْتُكَ نَفْسی فی المُدَّةِ الَمعْلومَة عَلی المَهْرِ المَعْلومِ»
    «من نفس خودم را زوجه تو در مدت معین به عوض مهر معین قرار دادم»
    مرد در مقابل قبول زوج می‌‌گوید: « قَبِلْتُ هكَذا» «من هم همین‌طور قبول دارم.»
    بنا بر احتیاط زن و مرد همین چند كلمه را خودشان یاد بگیرند و زبان عربی صیغه را بخوانند و بعد از خواندن  صیغه ،  زن و مرد نسبت به یكدیگر محرم و زن و شوهر می‌‌شوند و طبق شروط و قرارشان می‌‌توانند از یكدیگر  ارضای مشروع جنسی شوند كه هم مورد رضایت خودشان است و هم مورد رضایت و بركت خدای خالقشان

 ترجمه ی  اون تیکه ی بالابه زبان عربی روون و  شیرین فارسی ، یعنی ،قبلت قبل از تو یا به عبارتی ،من راضی ،تو راضی ،گور پدر ناراضی

از پیشنهادات سازنده شما جهت ،پیشبرد اهداف شرکت مشاوران سانت گیر پژوه بلند مرتبه استقبال می نماییم.

پ.ن.آب نیست وگرنه همه شناگرای خوبین ها

پ.ن.دمتون گرم ایده دزدی نکنین

تو سطلم تنبلیمو میندازم.

   

امان از توهم!


قابل توجه همه ی دم بختان عزیز!همه چیش یه طرف اون 8 سال تجربشم یه طرف!

باز ما خواستیم یه پست آبرومند بذاریم و نشد که بشه،آقا کلی مسئلتن برای ما پیش اومده و باز مخمون گوزیده از این رو که ،همسان گزینی =ازدواج آگاهانه اونوقت یعنی چی؟از چه نظر باید همسانت باشن؟ما یه قوم و خویشی داشتیم که فیل و فنجون بودن ،همسر کارشناسی کرد که اینا همسانت نیستن و از قضا کارشون به جدایی انجامید و همسر خندان به ما گفت که دیدی  ونوسی من کارشناس بودم!اگه این آگهی رو زودتر خونده بودن قبل از اقدام یه سانتی میگرفتن ببینن آیا به درد هم میخورن یا نه؟ میگن اون زمونا تا شب عروسی دختر شوهرشو نمیدیده، یعنی تو حجله میدیدن همدیگه رو ،به به چه غافلگیری خوبی!آگاهی کیلو چند بوده ؟طرف ذوق زده میشده و میزده تو کار جوجه کشی واسه اینه که تولد اولین بچه و سالگرد ازدواجاشون یه روز می افتاده،اما این دسته چون خیلی خرسند بودن و راضی، زیاد پا کار طلاق نبودن یا شایدم بودن و جوجه ها فرصت نمیدادن .

داشتم پستو می نوشتم به این فکر افتادم با برو بچ وبلاگی یه کار و کاسبی توپ را بندازیم.من و همسر کلی سابقه داریم و هستن سابقه دارایی که اونام کم تجربه ندارن از جمله ،فری جیگر،بنجامین باتن؛میثم خان ،آناهیتا ،ساحل نشین، محمدرضا،داش هدایت ،اون شاسکول مارمولک که از همه وارد تره و دست آخر علی مونتی بقیه ی متاهلین هم اگه آمادگی دارن میتونن شریک شن،ما که هم آگاهی داریم ،هم سابقمون بیشتره و هم دلمون واسه یه کار راه رضای خدا تنگ شده این زوجای در بدرو به هم می رسونیم و صد البته حق مشاوره ی ناقابلی هم دریافت می کنیم .گفته باشم مشاور ارشد خودمم به خاطر خیلی چیزا که الان حال نوشتنشو ندارم ،بگین مبارکه و قال قضیه رو بکنید.

این یارانه ها منو خیلی ترسونده بود ،اما وقتی خوب فکر کردم دیدم، من از پس بدتر از ایناشم بر اومدم در فصل فراوانی نعمت،ما تحریم شدیم و  6 سال آزگاره ماهی یه کوپن بهمون رسید ،تازه اگه همسر جان پشت چراغ قرمز نمیموند، دیگه 4 تا لامپ اضافه خاموش کردن که کاری نداره،پس جای نگرانی نیست.

پ.ن.یه دوستی داریم هر کی از سر کوچشون رد میشه توهم میزنه که لابد دندون برای دختراش تیز کرده و میره تو کار خرید لوازم خونه و لباس،کلی خرت و پرت باد کرده رو دستشون ،ازخواستگار محترم هم  تا حالاخبری نشده که نشده...

پ.ن.قابل توجه دوستان محترمی که واسه اون پست قبلی شماره میخواستن این یکی داره برید خودتونو خفه کنید.

پ.ن.وروجک سنتور رو داره شروع می کنه

پ.ن.من نمیدانم که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است؟

پ.ن.تو روحت بنجامین باتن کجا گم و گور شدی؟

تو سطلم لباس کهنه هامو میندازم که خیلی هم دوسشون دارم.



جیگرتو...


جیگرتو خام خام بخورم یا بپزمش اول؟

آخ که خداییش حسودیم شد به این نسوان محترم هم از بابت این پر و پاچه ای که به راحتی بیرون انداختن و هم بابت اینکه با اون کفشای پاشنه بلند رژه میرن ؛شیری که خوردن حلالشون باشه...

بعد از حسودی ،جدی جدی به این فکر کردم که ما تو این نا کجا آباد داریم چه غلطی می کنیم؟یه سری بحثا الان مد شده اونم از نوع برابری حقوق زن و مرد ،اینکه زن ها بایستی حق و حقوقشونو از حلقوم این ذکور دسته دار بی انصاف بکشن بیرون،و هزار باید و شاید دیگه، اما به قول بنجامین باتن عزیز لطفا هم پستانداران و هم دسته دارن با تأمل سوالای منو بخونن،  اوکی؟

خانوم محترمی که در مقام یه زن چشم ندید زن برادر و خواهر شوهر و هر چه متعلقاته داری و توقع زیادی از بابت جانفشانی داری آیا روزی خودت توی این مجموعه قرار نمیگیری؟

آقای محترمی که انواع نگرانیهات از بابت ناموس داریت شده خوره ی جونت آیا فکر می کنی ناموس مردم هم توی این مجموعه قرار می گیرن؟

خانوم محترمی که غیر از خوردن و شاشیدن و البته با هزار فیس و چس و باج گرفتن (د ا د ن)کار دیگه ای ازت بر نمیاد هیچ فکر کردی ،اون بدبخت بیچاره ای که اسمش مرده ؛برده ی تو نیست و اگه قابلیت های هم نوع تو به چشمش بیاد،و تو رو دور بزنه حقشه !

آقای محترمی که کون خودتو پاره کردی از غیرت اگه با این ضرب و زور یه روز ببینی که زنت با یکی دیگه است ؛آیا هیچ وقت خودتو مقصر میدونی؟هیچ وقت فکر می کنی که نسبت های مختلف اونم به دروغ به یکی دادن اونو جری میکنه؟

خانوم محترمی که تا دیروز تلفن شوهرتو روزی صد بار چک می کردی و الان که نیست به شوهر یکی دیگه اس ام اس می دی هیچ فکر کردی اگه اون زن هم بخواد مثل خودت باشه چه کونی ازت پاره میشه؟

آقای محترمی که برای حریم هیچ خونواده ای حتی خونواده ی خودت ارزش قائل نیستی ،هیچ میدونی وقتی این بچه های به ظاهر نفهم بزرگ بشن .................

خانوم محترمی که پختن مربا و درست کردن ترشی رو عار میدونی  و از آشپزی و کار خونه متنفری ،میشه بگی سر سفره ی صبونه و نهار و شام اونوقت چی میل می فرمایین؟زهر مار که نیست اگه بود تا الان از دستت راحت شده بودیم.بعدشم وقتی بوی گه بچه ات از ملافه ی تخت خودت حال آدمو بهم میزنه ،غلط میکنی خودتو روشنفکر محسوب کنی ،چون دقیقا  از همینجا وجه تشابهت با حیوانات عزیز شروع میشه و از روشنفکرای نازنین جدا میشی!

آقای محترمی که حقوق خواهرتو تو سر زنت می کوبی آیا با خودت فکر کردی زنت چقدر بهتر از خواهرت بچه تربیت می کنه؟یا تو رو چقدر صادقانه دوست داره؟یا چقدر احساس همدلی باهت می کنه؟

آخ که اگه بخوام به این محترمان بگم مثنوی هفتاد من کاغذ میشه ،اما،بیاین بس کنیم،بیایم به هم اعتماد کنیم،بیایم توقعاتمونو درست و حسابی ارزیابی کنیم و به اونایی که معقوله بها بدیم.بیاین نامرد نباشیم و یادمون باشه یه سوزن به خودمون بزنیم یه جوالدوز به مردم...

پ.ن.وروجکم از پدر شوهرم یه سکه کادو گرفت بابت قبولیش توی تیز هوشان ،بدون اینکه من بفهمم با هماهنگی همسر و خواهر زاده ام اونو تبدیل کرد به یه گردنبند که شکل قلبه ،ازش تشکر می کنم و اونو تا آخر عمرم از خودم جدا نمی کنم.

پ.ن.می خوام درس بخونم باز از اول ،همونی که دوست داشتم و همونی که می خواستم امسال شروع کردم ،هوامو داشته باشین میخوام زنده تر بشم.

توی سطلم خوابای بدو میندازم دیشب خیلی بد خوابیدم.


گفته بودم چو بیایم...


سلام

به همین بزرگی به همین غلیظی به همین خوشمزگی


دیر رسیدم و زود هم میخوام برم ،رفقای شفیق این حقیر هست و 6 روز rest همسر جان و یه عالمه حسرت !


از قرار وبلاگیمون شاید دوستان چیزایی گفته باشن ،منم می گم ،خیلی خوب بود ،خیلی عالی بود ،خوشحالم که مجازی بودن این دنیا نمیتونه انسانیت و خوب بودن آدما رو پنهون کنه و به جمع دوستای خوبم خیلی ها اضافه شدن که حالا واقعی واقعین.

مادر شوهر جان عزت تپانمان کرد و بهمان کلی خوش گذشت .

پاییز هم داره میاد ،بوی مدرسه می خوره زیر دماغم و کلی حالی به حالیم ،خوش به حال اونایی که هنوز انگشتاشون از نوشتن جزوه درد می گیره.

دیگه تا عید همین جا در خدمتم و هیچ جا نمیرم .

پ.ن.فری جیگر دم خودتو و بچه محله هاتون گرم

پ.ن.هیچی تو سطلم نمیندازم؛چون خیلی خوشحالم

سفر به یاد ماندنی

بعد عمری خواستیم،یه پست بذاریم که بی ناموسی نباشه ،خواستیم از سفر بگیم و رفتیم که یه عکس خوشگل از طبیعت گیر بیاریم و اندر وصف جاده و راه و این چیزا حرف بزنیم ؛ به قول وروجک ،خدا دو بامبی اینو کوبید تو سرمون !اولشو فهمیدم که نیت ما هم بود و صد البته خیر ،اما بعدشو یه گم گه گیجه گرفتم و حالیم نیست دقیقا چه جور آقا و خانومی؟اونایی که مسائل شرعیشونو حل کردن و میخوان خستگی در کنن؟اونایی که خسته نیستن و قبراق و سر حال می خوان حلال و حروم شرعشونو در بیارن؟بعد با هم باشن یا میرن اونجا باهمشون می کنن؟یه چیز دیگه اینکه کی هزینه ی کی رو میده؟هر نفر، یعنی دنگی برن تکلیف دستشون بیاد؟بعد چرا اونجا شباش کمتر از روزاشه؟یعنی همش میخوان برن سر کلاس؟ توآمان هم یاد میگیرن هم اجرا می کنن؟ اون همه کار سنگین کمر می خواد ،تکلیف شام و نهارشون چی میشه؟کاروان رفت و تو در خوابو بیابان در پیش اینه وصف حال ما ...

و اما بعد از این همه هیجان چشممون به این آقاهه افتاد و حسودیمان شد نه اینطور !خیلی بیشتر...

و امشب از اون شباست که من دلم می خواد داد بزنم،تو مستی و بی خبری دردمو فریاد بزنم

ومی خونم آهای فریاد فریاد عزیزم داره میاد...

رفتیم ،که امشب را زنده دار باشیم ،مدیونتون باشم اگه خواب به چشمام بره

اون بزغاله ی پست قبلی ؛جفتکی انداخت که حتی همسر جان از فر سنگ ها دور تر دردش را فهمید و خدا رو شکر قصه خوب تمام شد.

توی سطلم موهای زائد رو میندازم که خیلی برام اعصاب خورد کنه.


اندر احوالات یک بزغاله



عشق من نیست بزغاله

آه از آن ماه چارده ساله


آشنایی دارم عاشق برگ درخت، او همیشه فکر می کند که خوب بزغاله ایست ،  من فکر می کنم او شتریست که افسرده گی گرفته است چون با هزار تقلا نتوانسته نیمه ی بیشتر خودش را از زیر زمین بیرون بکشد؛به خاطر همین گاهی به او شغال می گویم البته به آن درندگی نیست اما فقط کافیست کمی استعداد از خود نشان دهد تا جهش خود به خود اتفاق بیافتد.این بزغاله ی فهیم در همه حال حواسش کاملا به همه چیز است.در عزا و عروسی دوربینش شارژ دارد و از تعطیلات رسمی و غیر رسمی در ذهن این بزغاله ی محترم خبری نیست.بزغاله ای که برای گرفتن مچ همسرش یک روز یک دانه کاندوم فرد اعلا(تا همین جاشو گفت مدیونتون باشم اگه از نوعش خبر داشته باشم)در زیر صندلی ماشین جا سازی کرده بود و بعد به بهانه ای با همسر جانش مشغول تمیز کاری شده بودند و ایشان طی یک مکاشفه ی بهنگام ،همسر را ناک اوت می کند و به او می توپد که آهای! کیو برده بودی ب...نی، که این تو ماشینته ؟فکر کردی من خرم؟و همسر دو دست بالا ،در حال لرزیدن لابد به او گفته است که ای بابا خانوم ،من غلط می کنم تا همچین بزغاله ای هست ،خر دیگه ای رو ب..نم.و او نیشخندی زده است و او را تهدید به تحریم در تمام جوانب کرده است.و صدایش را برای مادر و خواهر این گوسفند بیچاره در گلو انداخته است و چند روزی را به بشکن زدن گذرانده است.

اودرد هم دارد آنهم از نوع اینکه چرا بایستی از بقیه ی بزغاله ها زنگوله اش کمتر صدا بدهد و چرا شاخش آنطور که باید بدراند نمی دراند(شاخ در یک بزغاله ی ماده می تواند ابزار بقای نسل باشد)!البته با همه ی زیباییش!

ناف ما را با قصه بریدند ، از بس گرگ قصه جان به لبمان کرد ،خودمان گرگ شدیم و گرگ زنگوله پای ما دیگر حنایش رنگی ندارد، ونوس بانو هم  که از قبل تر ها به خودش قول داده بود دیگر دلش برای هیچ کره خری نسوزد چه رسد به بزغاله! در دام او نمیافتد.

پ.ن.عوض شدم ،خیلی زیاد ،یاد گرفتم که خودم رو دوست داشته باشم و سر حال باشم ؛حال و حوصله ی آویزون کردن آهن قراضه به خودم ندارم.میخوام با وروجکم و همسر جان بخندم ،شاد باشم و لذت ببرم اگرم کسی کنار دستم نشست با خنده ی من بخنده ...اما نامرد نشدم،بی رحم نشدم،بی انصاف نشدم،بد دل نیستم ،من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک........


...این را برای راحتی خیال کامنت گذاران محترم بگویم که داستان ادامه دارد و همسر جان برای گرفتن مدرک جانور شناسی بایستی پیش نیاز بزغاله شناسی را هم بگذرانند و فعلا در وضعیت نا معلومی روزگار می گذرانند ، داستان ادامه دارد.

پ.ن.اعتقادی به مهریه نداشتم و ندارم زندگی حرکت دو آدم به دلخواه هستش ،اگه قراره 400 تا سکه منو به یه نفر میخ کنه ،شاشیدم توی اون سکه ها،نباشه بهتره،و برای همین روز تولد همسر(قبل از تخلیه ی مثانه)اونا رو برای همیشه بخشیدم به باد.

مورچه ها کلافه ام کردن ،وقتشه برن تو سطلم.


گل به گیسو نمیزند بت تو


سر صبح باشه و تو مثل همیشه تو رخت خواب خر غلت بزنی و توی این فکر که پاشی بری بشاشی و خودتو خلاص کنی یا اینکه دندون روی جیگر بذاری و به زور چشماتو ببندی و دوباره بری توی خیالاتی که هر روز و هر روز ،تکرار می شن.بعد پاشی و یه اس ام اس بدی که آهای همسر جان بالاخره تو به روح اعتقاد پیدا کردی،و اون بگه که آره خیلی وقته برو یه نیگا تو آیینه بنداز و بعد تو باز حواله اش بدی به همون روح و دار و دسته اش...

بعد پاشی و باز اس ام اس بزنی که حالا که اینطور شد ،یارانه ها رو برداشتن و جنابعالی بایستی با این روح محترم دوباره تجدید پیمان کنی و اون جواب بده که اوکی حاضرم دو تا چشم و دو تا پا و قلبم ! و ببینی از زور هیجان شاش بند شدی و  قلبت به شماره بیافته و دلت یهو بریزه و بری تو دستشویی ببینی داری خودت قطره قطره میری توی چاه توالت و گیج میشی و پرت میشی توی مراسم خواستگاری 18 سال قبل و یادت میاد یه جوون شیرازیه از خود راضی جلوی همه وایساد و گفت آقا مهریه ی زنم دو تا چشم و دو تا پا و قلبم و اونوقت با نیشخند و تمسخر بقیه روبرو بشی که ای بابا حالا اگه خواستین از هم جدا بشین که این بنده خدا دلش نمیاد چشم تو رو کور کنه! ای تو روحتون ،ای بمیرید که اینقدر ساده دلخوشیهای بزرگ منو تبدیل به غر غرای ساده ی روز مره کردین ،ازتون میگذرم اما نمی بخشمتون...

و بعد باز برات بفرسته که گل به گیسو نمیزند بت تو....چشم و ابرو نمیزند بت تو

و تو در آستانه ی فراموشی دوباره دلت بلرزه ،دوباره هوس کنی بری موهاتو مرتب کنی و اون رژ صورتی براق رو بزنی و چشمات بشکن بزنن و هی پشت سر هم چایی بخوری و لاکت رو تجدید کنی و سیگاری هم به افتخار این روز بکشی و دف بزنی و همه کل بکشن و برات واسونک بخونن.

دوستش دارم غمش در سینه باشد یا نباشد

صورت ماهش در این آیینه باشد یا نباشد


پ.ن. وروجک میگه توصیشو بکنم اینم توصیه...

پ.ن. حالم یه جوریه ،بهم نخندین ولی احساسم کودکیست سر گردان


توی سطلم اون یارویی رو میندازم که الان سکته زده و حالم ازش بهم می خوره،همین براش بس که یه عمر بدونه همه ازش متنفرن

فصلی جدید میرسد


زدیم تو کار خونه داری ردیف و امروز با اجازه ی شما مربای انجیر درست کردیم.

دیشب به خودم قول دادم که شاد باشم و خداییش تلاش خودمم کردم و به قول وروجک 70% نتیجه ی مطلوب حاصل شد.

دوستان عزیز اگه فکر کردید من به این راحتی میپذیرم که پیرم و میدون رو واسه جیگرکان غمگین من ،خالی می کنم زهی خیال باطل ،انرژی پایین اومده بود ،که بحمدلله ، داره میره بالا و اینو از بستنی میهن آموختیم که لبخند بزنیم حتی اگه چوبی در ما تحتمان فرو رفته باشه.....

در راستای بهینه سازی انرژی وروجک حالی داد اساسی ،آشپزخونه رو تی کشید و چای قند پهلو آورد و لوسمان کرد و نوبت استفاده از سیستم رو به مامانیش تقدیم کرد،اونم دو دستی و بوسمان کرد به شماره 20 تا دونه ی آبدار و الان من رو هوا دارم پست میذارم.

رفقا یکی در مورد بار مثبت این حرفای بی ناموسی یه تحقیقی بکنه و به من بگه چرا اینا اینقدر بار انرژیشون زیاده ؟ما هر وقت بی ناموسی خونمون به لحاظ رعایت ادب پایین میاد اصلا دپرس میشیم.


اینو تقدیم میکنم به یه مخاطب خاص ،خودش میدونه چقدر دوستش دارم و چقدر برام عزیزه و چقدر آدمه ،کوچیکتیم به مولا رئیس


فصلی جدید می رسد از روبروی من

سر می کشد تمام تو رااز سبوی من

یلدا شبی انار تنم دانه دانه شد

سرما به استخوان زدو با های و هوی من

حالا تنوره می کشد از چشم های تو

حالا تنوره می کشد از من گلوی من

فصلی جدید می رسد و باد می وزد

همراه باد بادک تو آرزوی من

در آسمان دوباره سرک می کشد کسی



آقا داریم میایم بازم تهرون ،هفته ی آینده، تو رو خدا هر کی میتونه یکشنبه یا دوشنبه بیاد پارک ساعی بهم خبر بده

توی سطلم دپرسی رو میندازم


این بعدا نوشته : شیمایی تولدت مبارک عزیزمممممممممممممممممممممممممم