عشق من نیست بزغاله

آه از آن ماه چارده ساله


آشنایی دارم عاشق برگ درخت، او همیشه فکر می کند که خوب بزغاله ایست ،  من فکر می کنم او شتریست که افسرده گی گرفته است چون با هزار تقلا نتوانسته نیمه ی بیشتر خودش را از زیر زمین بیرون بکشد؛به خاطر همین گاهی به او شغال می گویم البته به آن درندگی نیست اما فقط کافیست کمی استعداد از خود نشان دهد تا جهش خود به خود اتفاق بیافتد.این بزغاله ی فهیم در همه حال حواسش کاملا به همه چیز است.در عزا و عروسی دوربینش شارژ دارد و از تعطیلات رسمی و غیر رسمی در ذهن این بزغاله ی محترم خبری نیست.بزغاله ای که برای گرفتن مچ همسرش یک روز یک دانه کاندوم فرد اعلا(تا همین جاشو گفت مدیونتون باشم اگه از نوعش خبر داشته باشم)در زیر صندلی ماشین جا سازی کرده بود و بعد به بهانه ای با همسر جانش مشغول تمیز کاری شده بودند و ایشان طی یک مکاشفه ی بهنگام ،همسر را ناک اوت می کند و به او می توپد که آهای! کیو برده بودی ب...نی، که این تو ماشینته ؟فکر کردی من خرم؟و همسر دو دست بالا ،در حال لرزیدن لابد به او گفته است که ای بابا خانوم ،من غلط می کنم تا همچین بزغاله ای هست ،خر دیگه ای رو ب..نم.و او نیشخندی زده است و او را تهدید به تحریم در تمام جوانب کرده است.و صدایش را برای مادر و خواهر این گوسفند بیچاره در گلو انداخته است و چند روزی را به بشکن زدن گذرانده است.

اودرد هم دارد آنهم از نوع اینکه چرا بایستی از بقیه ی بزغاله ها زنگوله اش کمتر صدا بدهد و چرا شاخش آنطور که باید بدراند نمی دراند(شاخ در یک بزغاله ی ماده می تواند ابزار بقای نسل باشد)!البته با همه ی زیباییش!

ناف ما را با قصه بریدند ، از بس گرگ قصه جان به لبمان کرد ،خودمان گرگ شدیم و گرگ زنگوله پای ما دیگر حنایش رنگی ندارد، ونوس بانو هم  که از قبل تر ها به خودش قول داده بود دیگر دلش برای هیچ کره خری نسوزد چه رسد به بزغاله! در دام او نمیافتد.

پ.ن.عوض شدم ،خیلی زیاد ،یاد گرفتم که خودم رو دوست داشته باشم و سر حال باشم ؛حال و حوصله ی آویزون کردن آهن قراضه به خودم ندارم.میخوام با وروجکم و همسر جان بخندم ،شاد باشم و لذت ببرم اگرم کسی کنار دستم نشست با خنده ی من بخنده ...اما نامرد نشدم،بی رحم نشدم،بی انصاف نشدم،بد دل نیستم ،من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک........


...این را برای راحتی خیال کامنت گذاران محترم بگویم که داستان ادامه دارد و همسر جان برای گرفتن مدرک جانور شناسی بایستی پیش نیاز بزغاله شناسی را هم بگذرانند و فعلا در وضعیت نا معلومی روزگار می گذرانند ، داستان ادامه دارد.

پ.ن.اعتقادی به مهریه نداشتم و ندارم زندگی حرکت دو آدم به دلخواه هستش ،اگه قراره 400 تا سکه منو به یه نفر میخ کنه ،شاشیدم توی اون سکه ها،نباشه بهتره،و برای همین روز تولد همسر(قبل از تخلیه ی مثانه)اونا رو برای همیشه بخشیدم به باد.

مورچه ها کلافه ام کردن ،وقتشه برن تو سطلم.