سفر به یاد ماندنی

بعد عمری خواستیم،یه پست بذاریم که بی ناموسی نباشه ،خواستیم از سفر بگیم و رفتیم که یه عکس خوشگل از طبیعت گیر بیاریم و اندر وصف جاده و راه و این چیزا حرف بزنیم ؛ به قول وروجک ،خدا دو بامبی اینو کوبید تو سرمون !اولشو فهمیدم که نیت ما هم بود و صد البته خیر ،اما بعدشو یه گم گه گیجه گرفتم و حالیم نیست دقیقا چه جور آقا و خانومی؟اونایی که مسائل شرعیشونو حل کردن و میخوان خستگی در کنن؟اونایی که خسته نیستن و قبراق و سر حال می خوان حلال و حروم شرعشونو در بیارن؟بعد با هم باشن یا میرن اونجا باهمشون می کنن؟یه چیز دیگه اینکه کی هزینه ی کی رو میده؟هر نفر، یعنی دنگی برن تکلیف دستشون بیاد؟بعد چرا اونجا شباش کمتر از روزاشه؟یعنی همش میخوان برن سر کلاس؟ توآمان هم یاد میگیرن هم اجرا می کنن؟ اون همه کار سنگین کمر می خواد ،تکلیف شام و نهارشون چی میشه؟کاروان رفت و تو در خوابو بیابان در پیش اینه وصف حال ما ...
و اما بعد از این همه هیجان چشممون به این آقاهه افتاد و حسودیمان شد نه اینطور !خیلی بیشتر...
و امشب از اون شباست که من دلم می خواد داد بزنم،تو مستی و بی خبری دردمو فریاد بزنم
ومی خونم آهای فریاد فریاد عزیزم داره میاد...
رفتیم ،که امشب را زنده دار باشیم ،مدیونتون باشم اگه خواب به چشمام بره
اون بزغاله ی پست قبلی ؛جفتکی انداخت که حتی همسر جان از فر سنگ ها دور تر دردش را فهمید و خدا رو شکر قصه خوب تمام شد.
توی سطلم موهای زائد رو میندازم که خیلی برام اعصاب خورد کنه.